اين منم دريا دلي مجنون
هم نوا با دردهاي شيرين
اين منم از غم حکايت ميکنم
هر کجا هم پا ميگذارم ان را قسمت ميکنم
غم نصيبه من بوده از بخته بدم
حيف دريغا کي شود غم را ،شکايت هم کنم
خوب من ، اينک ببخش بر احوال من
من بدم ، بر من ببخش آن نيکدم
گر شود بختم ، بسوزانم چو شمع
يا که در دريا بيندازم چو سنگ
ميکنم ، تا آن شود نيکوي نام
ميکنم ، تا شاد شي اين هم ،کلام