از فردا پسر بد میشم
سلام سلام......تولد امام رضا بر شما مبارک باشه...من خودم خیلی دلم واسه امام رضا تنگ شده انشالله اگه کارهام جور بشه شاید تا چند وقت دیگه برم مشهد درضمن این سرزمین موجهای آبی رو هم خیلی تعریف میکنن اونجا هم شاید برم پاساژ الماس شرق و بازار روسها و پاساژ زیست خاور هم که نمیشه نرم .....ما رو باش نه به داره نه به باره واسه خودمون داریم برنامه سفر میچینیم ..... میخوام یه ماجرا رو واستون تعریف کنم ....تو محیط کاری که من اونجا کار میکنم حدود 25 نفر با هم همکار هستیم و متاسفانه یه جو پر از استرس و بی روح اونجا داریم خیلی از بچه ها استعفا دادن و رفتن و خیلی ها هم که موندن فکر رفتن تو سرشون دارن.....حدود چند ماه هست من تصمیم گرفتم جو رو عوض کنم...مثلا با بچه ها شوخی میکنم یا سعی میکنم یه بحث جالب راه بندازم تا همه مجبور باشن تو اون بحث شرکت کنند یا مثلا صبحها از این برگه نیازمندیها میبرم سر کار تا همه بخونن ....یا خبرهای جالب اینترنتی رو واسشون صبحها میگم ....طرز سلام کردنم عوض شده سعی میکنم جو رو یه جور مدیریت کنم تا همه شاد باشن حتی واسه چند دقیقه....اگه کسی با من شوخی کنه سعی میکنم جواب خوب و مناسب بهش بدم....کسی رو میون جمع ضایع نمیکنم و از این حرفا ..........این قضایا ادامه داشت تا دیروز که یکی از دوستام گفت مهرداد میخوام باهات صحبت کنم وقتی سر صحبت رو باز کرد گفت مهرداد من میدونم تو دلت چیه و چرا اینقدر با بچه ها میگی و میخندی و لی این بچه ها ظرفیت ندارن پشت سر تو حرفهای بدی میزنن این بچه های ما خیلی بی شعورن سعی کن اینقدر به اینا رو ندی از این رفتار تو سو استفاده دارن میکنن مثلا دیروز تو جمع وقتی تو نبودی یه حرف خیلی بدی پشت سرت زدن که به من خیلی برخورد اومدم اینا رو بهت بگم تا بدونی با چه آدمهایی طرف هستی ........این حرف دوستم خیلی واسه من سنگین بود ولی وقتی به حرفاش فکر کردم دیدم راس میگه من به فکر شادی و خوشی دوستهایی بودم که دوست نیستن و از صدتا دشمن بدترن و لیاقت مهر و محبت دیگرون رو ندارن......از فردا تصمیم گرفتم رفتم سر کار خیلی جدی با همشون برخورد کنم...خلایق هر چه لایق .....ای کاش تو یه جایی کار میکردم که فرهنگ مردمش بالا بود.....دوستهای واقعی برای هم بودیم ...... تو مشکلات یار و یاور هم بودیم .... با هم میخندیدیم و با هم خوش بودیم ..... و هیچکس پشت سر هیچکس دیگه غیبت نمیکرد......یا علی