سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیباترین شعرهایم را برای تو می گویم ای سپیده تر از همه شعرهایم

صفحه خانگی پارسی یار درباره

از فردا پسر بد میشم

سلام سلام......تولد امام رضا بر شما مبارک باشه...من خودم خیلی دلم واسه امام رضا تنگ شده انشالله اگه کارهام جور بشه شاید تا چند وقت دیگه برم مشهد درضمن این سرزمین موجهای آبی رو هم خیلی تعریف میکنن اونجا هم شاید برم پاساژ الماس شرق و بازار روسها و پاساژ زیست خاور هم که نمیشه نرم .....ما رو باش نه به داره نه به باره واسه خودمون داریم برنامه سفر میچینیم ..... میخوام یه ماجرا رو واستون تعریف کنم ....تو محیط کاری که من اونجا کار میکنم حدود 25 نفر با هم همکار هستیم و متاسفانه یه جو پر از استرس و بی روح اونجا داریم خیلی از بچه ها استعفا دادن و رفتن و خیلی ها هم که موندن فکر رفتن تو سرشون دارن.....حدود چند ماه هست من تصمیم گرفتم جو رو عوض کنم...مثلا با بچه ها شوخی میکنم یا سعی میکنم یه بحث جالب راه بندازم تا همه مجبور باشن تو اون بحث شرکت کنند یا مثلا صبحها از این برگه نیازمندیها میبرم سر کار تا همه بخونن ....یا خبرهای جالب اینترنتی رو واسشون صبحها میگم ....طرز سلام کردنم عوض شده سعی میکنم جو رو یه جور مدیریت کنم تا همه شاد باشن حتی واسه چند دقیقه....اگه کسی با من شوخی کنه سعی میکنم جواب خوب و مناسب بهش بدم....کسی رو میون جمع ضایع نمیکنم و از این حرفا ..........این قضایا ادامه داشت تا دیروز که یکی از دوستام گفت مهرداد میخوام باهات صحبت کنم وقتی سر صحبت رو باز کرد گفت مهرداد من میدونم تو دلت چیه و چرا اینقدر با بچه ها میگی و میخندی و لی این بچه ها ظرفیت ندارن پشت سر تو حرفهای بدی میزنن این بچه های ما خیلی بی شعورن سعی کن اینقدر به اینا رو ندی از این رفتار تو سو استفاده دارن میکنن مثلا دیروز تو جمع وقتی تو نبودی یه حرف خیلی بدی پشت سرت زدن که به من خیلی برخورد اومدم اینا رو بهت بگم تا بدونی با چه آدمهایی طرف هستی ........این حرف دوستم خیلی واسه من سنگین بود ولی وقتی به حرفاش فکر کردم دیدم راس میگه من به فکر شادی و خوشی دوستهایی بودم که دوست نیستن و از صدتا دشمن بدترن و لیاقت مهر و محبت دیگرون رو ندارن......از فردا تصمیم گرفتم رفتم سر کار خیلی جدی با همشون برخورد کنم...خلایق هر چه لایق .....ای کاش تو یه جایی کار میکردم که فرهنگ مردمش بالا بود.....دوستهای واقعی برای هم بودیم ...... تو مشکلات یار و یاور هم بودیم .... با هم میخندیدیم و با هم خوش بودیم ..... و هیچکس پشت سر هیچکس دیگه غیبت نمیکرد......یا علی


داستان لاک پشت ها


یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره
غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی:
بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.


اعتقاداتمان را چند میفروشیم؟

پایگاه اطلاع رسانی سپاه شهداء: مهدی قلی پور مدیر سایت - مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد. و ...

می گفت: چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...


گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آوردو گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟


گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم . وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم.


تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .


من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم ...


زمان نامزدی

سلام....چند روز پیش سر کار داشتیم راجب زمان نامزدی حرف میزدیم .....منظورم زمان خواستگاری تا عقد هست.....من خودم به شخصه اعتقاد دارم بین دختر و پسر باید بعد از خواستگاری  صیغه محرمیت خونده بشه و چند ماهی رو (حداکثر 6 ماه)  با هم رفت و آمد کنترل شده داشته باشند تا ببینند اخلاق و رفتارشون به همدیگه میخوره یا نه و به قول معروف میتونند نیمه گم شده همدیگه باشند یا نه...این همکارای من بر خلاف من اعتقاد داشتند یعنی میگفتند دختر و پسر باید بعد از خواستگاری دست بالاش 4 جلسه با هم تو خونه حرف بزنند بعد به نتیجه برسند که با هم خوشبخت میشن یا نه و بعد از 4 جلسه یا باید از هم جدا بشن یا باید عقد کنند......متاسفانه تو این بحث فقط من طرفدار رابطه چند ماهه بودم و باید با 5 نفر از همکارام که طرفدار عقیده مقابل بودند میجنگیدم...به نظر من ازدواج مسئله خیلی مهمی هست و ما نباید اون رو مثل یه هندونه در بسته تصور کنیم آخه تو 4 جلسه چطور میشه شریک زندگیت رو که قراره یه عمر کنار هم صبح رو به شب برسونید و در مشکلات و خوشیها کنار هم باشید رو انتخاب کنی.....باور کن اگه انیشتین یا ملاصدرا هم باشی نمیتونی تو 4 جلسه به شخصیت واقعی طرف مقابلت پی ببری .....چه عیبی داره دختر و پسر با دید بهتری نسبت به هم زندگیشون رو شروع کنن شاید تو این چند ماه به یک سری رفتارهای طرف مقابل بر بخورند که در ادامه زندگی تحمل اون رفتارها براشون زجر اور باشه مثل بد بینی..منفی بینی....عدم تمایل به پیشرفت ....خسیس بودن....و هزاران چیز دیگه و از همین الان بتونن قدرت انتخاب درست رو به دست بیارن.....همکارای من دلایل مخالفت با من رو  صحبتهای همسایه ها و این که اسم رو دختر مردم گذاشته میشه و  تعصبات خانوادگی رو ذکر میکردند..........من خودم تو اینترنت خیلی سرچ کردم و فهمیدم که مشاورای ازدواج هم تا حدود زیادی با حرف من موافق بودند تا حرف دوستام.........عقل سلیم هم میگه هر چی اطلاعات بیشتری داشته باشی میتونی انتخاب دقیقتری بکنی......راستی میدونی بیشترین آمار طلاق تو ایران برای شهر قم هست ....شاید این آمار با صحبتهای من رابطه غیر مستقیم داشته باشه ..... خواهش میکنم نظرت رو بهم بگو برام مهمه....چون من هنوز مجردم و باید انتخاب کنم...  


کشف سیاره \ایران\

به ما هشدار می دادند که هواپیماهای ایرانی به بخش مردان و زنان تقسیم می شود و به محض وارد شدن به هواپیما شما مجبور خواهید شد... یا در ایران گرفتن دست همدیگر و همچنین ابراز احساسات به هر شکل ممنوع است/ من همچنان در یک شوک فرهنگی هستم، زیرا بیشتر چیزهایی که من با چشم خودم دیدم، هیچ مطابقتی با تصورات پیشین من نداشت.

خانم «ویکتوریا یاسنوپولسکایا»، سردبیر روزنامه «پراودا»، چاپ اوکراین در سفری به ایران، برداشت های خود را از عرصه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، پیشرفت های متنوع جمهوری اسلامی بدون پیش داوری با نام «کشف سیاره جدید به نام ایران» به رشته تحریر و توصیف درآورده است.

ادامه مطلب...