سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیباترین شعرهایم را برای تو می گویم ای سپیده تر از همه شعرهایم

صفحه خانگی پارسی یار درباره

DOWN WITH USA

در تازه ترین موج اسلام ستیزی ،شماری از آمریکائی های گستاخ در اقدامی وقیحانه که با سکوت پلیس آمریکا همزمان بود ، نسخه هایی از قرآن کریم در چندین ایالت این کشور به آتش کشیدند.
به گزارش شبکه روسیا الیوم، چند نفر با تفکرات ضد اسلامی در مقابل کاخ سفید تجمع کردند و رئیس این گروه یک نسخه از قرآن کریم را آتش زد.

یک گروه تندروی آمریکایی دیگر نیز با هتاکی به کتاب آسمانی قرآن،آیات ترجمه شده به انگلیسی را پاره کرد.

این در حالی است که پلیس آمریکا فقط نظاره گر این دو حادثه بود و هیچ کاری انجام نداد.

در نهمین سالگرد یازده سپتامبر یک نسخه از قرآن کریم در منطقه گراند سیرو نیز آتش زده شد.

در ایالت کانزاس هم یک کشیش اعلام کرد، روز جدیدی را برای به آتش کشیدن قرآن کریم مشخص خواهد کرد. 

پیش از این یک کشیش آمریکایی اعلام کرده بود، روز یازده سپتامبر کتاب آسمانی قرآن را آتش خواهد زد اما با هشدار مسلمانان جهان وترس مقامات آمریکایی از واکنش مسلمانان این برنامه را لغو کرد.

در همین حال فضای ضد اسلامی ایجاد شده در آمریکا باعث شد که دیروز در چند نقطه آمریکا، به قرآن شریف واعتقادات یک ونیم میلیارد مسلمان جسارت شود.

این در حالی است که چندی پیش وزارت امور خارجه آمریکا به اتباع خود درباره پیامدهای توهین به قرآن کریم و روبه رو شدن با اعتراض های مسلمانان هشدار داد.

به نظر می رسد، این محافل با هدف مقابله با اسلام و گسترش روزافزون آن، سیاست اسلام ستیزی را با حربه اسلام هراسی در سرلوحه رویکرد تبلیغی خود قرار داده اند.

افزون بر این، تحرکات اخیر مقامات و رسانه های غربی و صهیونیستی حکایت از این دارد که لابی صهیونیستی در آمریکا و اروپا سعی می کند سالروز حادثه 11 سپتامبر را به« نماد» اسلام ستیزی در غرب تبدیل کند، تا بدین ترتیب هر سال بین مسیحیان و مسلمانان تنش ایجاد شود.

پیروزی ایرانیان برای نام خلیج فارس (+تصویر)

بنابراین آنان به دلایلی همچون عربی نامیدن خلیج فارس توسط اتحادیه عرب، عربی نامیدن خلیج فارس در اسناد سازمان ملل متحد، وجود جمعیت چشمگیر عرب در حاشیه خلیج فارس، در اختیار داشتن 70 درصد ساحل خلیج فارس توسط اعراب و نیز مرتبط دانستن خلیج فارس با امپراتوری پارس ـ که دیگر وجود ندارد ـ خلیج فارس را عربی نامیده‌اند و تلاش کرده اند مراجعین را به رای دادن به نام جعلی و عربی برای خلیج فارس تشویق نمایند، در حالی که...

به تازگی یک سایت اینترنتی که به ظاهر متعلق به شخصی مالزیایی است، نظرسنجی‌هایی را درباره موضوعات و مسائل مورد مناقشه دو یا چند کشور برگزار کرده که از جمله این مسائل، می‌توان به مناقشه درباره حاکمیت کشمیر توسط هند و پاکستان، مناقشه میان چین و تایوان و مسأله فلسطین و رژیم صهیونیستی اشاره کرد.

به گزارش «تابناک»، اما مهمترین و جالب‌ترین نظرسنجی این سایت، نظرسنجی است که درباره خلیج فارس برگزار کرده است. در این نظرسنجی، ادعا شده که پس از رسیدن آمار نظردهندگان، به یک میلیون رأی، نظرسنجی به پایان می‌رسد و اکنون این نظرسنجی به پایان رسیده و عنوان خلیج فارس با اختصاص 70 درصد آرای شرکت‌کنندگان به همین نام در این سایت معرفی شده است.

این نتیجه در حالی به دست آمده است که طراحان این نظرسنجی در مقدمه نظرسنجی خود، با اقدامی جانبدارانه، پنج دلیل در اثبات عربی بودن خلیج فارس و تنها سه دلیل برای اثبات فارسی بودن آن آورده‌اند.


بنابراین گزارش، آنان به دلایلی همچون عربی نامیدن خلیج فارس توسط اتحادیه عرب، عربی نامیدن خلیج فارس در اسناد سازمان ملل متحد، وجود جمعیت چشمگیر عرب در حاشیه خلیج فارس، در اختیار داشتن 70 درصد ساحل خلیج فارس توسط اعراب و نیز مرتبط دانستن خلیج فارس با امپراتوری پارس ـ که دیگر وجود ندارد ـ خلیج فارس را عربی نامیده‌ و تلاش کرده اند مراجعین را به رای دادن به نام جعلی عربی برای خلیج فارس تشویق نمایند، در حالی که تنها دو دلیل تاریخی بر اثبات فارسی بودن خلیج فارس آورده و همچنین افزوده‌اند که چون عربی نامیدن خلیج فارس، باعث اشتباه این خلیج با دریای عرب می‌شود، لازم است فارسی نامیده می‌شود.

نکته محل تامل این است که جهان عرب با جمعیتی چند برابر ایران نتوانسته سهمی بیش از سی درصد را در تقاضا برای جایگزین کردن نام جعلی برای نام حقیقی خلیج فارس به خود اختصاص دهد. این نتیجه حکایت از آن دارد که در میان اعراب نیز باور عمومی بر این است که نام حقیقی این دریا خلیج فارس است و نه نامهای جعلی دیگری که برخی مقام های ناسیونالیست عرب بکار می گیرند.

در واقع باید افزود: نتیجه به دست آمده در این نظرسنجی، گویای این واقعیت است که حتی افکار عمومی جهان عرب نیز چنین ادعایی درباره بکار گرفتن نام دیگری برای خلیج فارس ندارند و این ادعاها، تنها از سوی برخی رهبران شوونیست و ملی‌گرای افراطی عرب مطرح می‌شود که در صددند با طرح چنین ادعاهایی، خود را از آنچه هستند، بزرگتر نشان دهند؛ اما هرچند اعراب می‌توانند با صرف هزینه و خرید مؤسسات جغرافیایی، آنان را به دستکاری در اسناد تاریخی و نقشه‌های جغرافیایی متمایل کنند، افکار عمومی به راحتی قابل خرید و فروش نیستند و سرانجام این فکار عمومی است که می‌تواند با تکیه بر حقایق تاریخی، ماهیت نسبتا مستقل خود را نشان دهد.

علاوه بر این باید اضافه کرد که دلایلی که طراح این نظرسنجی درباره عربی بودن خلیج فارس مطرح کرده است بسیار واهی است چرا و چگونه می توان گفت چون یک تشکل سیاسی همچون اتحادیه عرب که خود در این میان ذینفع است، یک واقعیت تاریخی را انکار می کند، دلیل بر صحت نظر آنان است؟ یا چگونه می توان اسناد عربی سازمان ملل متحد را که با پول برخی کشورهای عربی منتشر می شود را ملاک دانست؟ یا چگونه می توان گفت چون امپراتوری فارس وجود ندارد، خلیج فارس هم نباید باشد، مگر اکنون که قاره آمریکا به چندین کشور تبدیل شده است، باید نام آمریکا را از آن برداشت و نام دیگری بر آن نهاد؟

گفتنی است تاکنون هر گونه فراخوانی درباره نام خلیج فارس از سوی هر موسسه یا شخصی در فضای مجازی برگزار شده است، با حضور گسترده ایرانیان به تایید حقانیت نام خلیج فارس ختم شده است.

به حباب نگران لب یک رود قسم

نه  تو می مانی ، نه اندوه ، و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب  نگران  لب  یک  رود  قسم
و به کوتاهی ان لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنان که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده ، به غم ، وعده این خانه مده


شما یادتون نمیاد

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…

شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…..

شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود

شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد

شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :) ))

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …

شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه… احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ??? درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم

شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم

شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی

شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم

شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!

شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!

شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم

شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر…!!

شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن

شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی….. (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)

شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران

شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه

شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت ?:?? تا ? صبح، رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم

شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود

شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :) )))

شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی

شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد

شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم

شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های  آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم

شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند

شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد

شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی

شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش

شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه

شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو

شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.

تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!

آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان

شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:

آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم

شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم

شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن

شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)

شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم

همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه

شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان …

شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه

شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد

شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی

شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است… قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!


سلام خدای مهربانم

 

سلام خدای مهربونم ....خدایی که بهم یاد دادی غیر از تو در خونه ی کس دیگه ای نرم خدای مهربونم ماه رمضان چند روز دیگه تموم میشه اگه راه خطایی رفتم که هنوز بخشیده نشدم به بزرگی خودت منو ببخش نمیخوام بعد از ماه رمضان هنوزم گناه تو پروندم باشه میدونی که همه امیدم به تو هست ..... قول دادیا... یادت نره ها